تفکر شرقی و فلسفه تعلیم و تربیت
مطمئنا فلسفههای شرق هدف تربیتی واحدی ندارد. هدف نویسندگان اولیه، ارائه معلومات در مورد نیروهای طبیعت به منظور مقابله هر چه بهتر افراد با آنان بود.
با این حال، یک چیز روشن است و آن این که متفکران شرقی پیوسته به تعلیم و تربیت پرداخته اند. تعلیم و تربیت به نظر آنها راهی برای کسب خرد، حفظ ساختار خانواده، وضع قانون و برنامه ریزی لازم برای مسائل اجتماعی و اقتصادی بوده است. فلسفه شرقی تعلیم و تربیت، مخصوصا نقش معلم را می ستاید، زیرا بسیاری از متفکران بزرگ شرقی در عین نظریه پردازی، معلم نیز بوده اند. به نظر آنها، اهمیت معلم این است که مردم را با اندیشههای جدید آشنا نموده، فعالیتهایی که افراد را برای کسب زندگی بهتر کمک می کند، آموزش می دهد. فلاسفه شرقی، تعلیم و تربیت را، نه تنها برای زندگی دنیا، بلکه برای کسب زندگی خوب در جهان آخرت لازم می دانند.
اهداف تعلیم و تربیت: مطمئنا فلسفههای شرق هدف تربیتی واحدی ندارد. هدف نویسندگان اولیه، ارائه معلومات در مورد نیروهای طبیعت به منظور مقابله هر چه بهتر افراد با آنان بود. این نیروها غالبا هوسباز و خواستار ارضایند. نویسندگان مقاله های ودایی با ارائه ظاهری انسان انگارانه به قابل فهم شدن بیشتر این نیروها کمک می کنند و سرانجام مردم معمولی نیز باور می کنند که طبیعت، مانند انسان، قابل اعتماد نیست. همچنین این نوشته ها راههایی توصیه میکند که انسان بتواند بر نیروهای طبیعت غالب شود، یا آنها را راضی کند که از خواسته های خود دست بردارند یا این که آتش خشم آنها را فرو نشاند.
نوشته های بعدی فلاسفه چین و هند پیچیده تر و به طور چشمگیری از توجه به خدایان و مواعظ آنها کاسته شد و به جای آن در مورد شیوههای زندگی به بحث پرداختند و این احساس به وجود آمد که شیوه زندگی آدمی اهمیت دارد و ممکن است امور دیگر را متحول کند. در نوشته های فلاسفه شرقی مطالب فراوان در مورد مشقات زندگی وجود دارد و غربیها در چارچوب محدود فکری خود ممکن است مانند بودا باشند که در اوایل زندگی رنجی نکشید. به عنوان مثال، امروزه اگر تصادف سهمگینی با اتومبیل اتفاق بیفتد، صحنه آن با چنان سرعتی محو می شود که کمتر کسی می تواند اثری از خون یا درد مشاهده کند. پیران به دور از چشم دیگران می میرند و کسانی که ممکن است موجب رنجش خاطر یا آزار جسمانی دیگران شوند، در تیمارستانها نگهداری می شوند.
بنابراین، غربیها از بسیاری مصایب در امانند، اما در فلسفه شرق، مشقت را باید به عنوان یکی از شیوههای زندگی پذیرفت، هر چند هر مشقت علل مخصوص به خود دارد که ممکن است خارجی، داخلی یا هر دو باشد. کسانی که زندگی فاسدی را پشت سر گذارده اند، ممکن است به خاطر آسودگی در جهان دیگر، مجبور باشند هم اکنون تاوان گناهان خود را بپردازند یا ممکن است مشقت دیدن، برای ارشاد انسان به عنوان موجودی خردمند، مفید باشد. برخی فلاسفه معتقدند که می توان از آلام فارغ شد، اما این کار نیز به تعقیب شیوه یا راه خاصی نیاز دارد، شیوه و راهی که بسیار مشکل و طولانی است.
رشد فلسفه شرق، مثل فلسفه غرب فوق العاده نبوده است. فلسفه شرق را باید نظام به نظام، فرهنگ به فرهنگ و مکتب به مکتب بررسی کرد. معمولا این مکاتب مثل مکتب کنفوسیوسی در دوره های طولانی پایدار مانده و مردم بسیاری، از جمله حاکمان را تحت تأثیر قرار داده است. برخی دوره ها این مکاتب برای تأثیرگذاری با یکدیگر در رقابت بوده و بعضی از آنها سنگ زیر بنای اندیشههای جدید و مختلف قرار گرفته اند. واقعیت این است که برخی از آنها هنوز موجود است و وجود پیروان زیاد، بر ادامه حیات آنها گواهی می دهد. برخلاف نظر غربیان، غالب فلاسفه شرقی، کار خود را با تجربه حسی آغاز می کنند و آن را نسبت به آگاهیهای والاتر مؤخر می دانند. در نگرش غربی، باور این است که هر کس باید به طور مداوم تجریه حسی خود را افزایش دهد تا مجموعه ای از واقعیات و داده ها را به دست آورد، اما طبق دیدگاه شرقی معمولا تلاش این است که تجربه حسی کاهش یابد یا حداقل، نقش آن در کسب خرد تقلیل پیدا کند.
همچنین، در فلسفه تربیتی شرق بر رابطه استاد شاگردی بیشتر تأکید می شود و امیدوار است این رابطه، تحولاتی مهم در پی داشته باشد. شاگردان عموما در نتیجه تماس با معلم دینی، استاد، معلم اخلاق یا رهبر روحانی از نظر فکری متحول می شوند. این تحول مهم است، زیرا در بسیاری از فلسفههای شرق تأکید می شود که هیچ کس نمی تواند بدون تفکر زندگی خوبی داشته باشد. تعلیم و تربیت ممکن است برای رستگاری انسان لازم باشد و بنابراین باید با کیفیتی بسیار معنوی ارائه شود. در این جا تأکید فلاسفه بر دگرگونی است، زیرا برای این که افراد بتوانند با زندگی یا مشقات آن با متانت برخورد کنند، باید دگرگون شوند. ساختن نگرش آدمیان نیز بسیار اهمیت دارد و فلاسفه شرق تأکید می کنند که نگرش فرد به زندگی، معمولا عامل تعیین کننده ای است. بوداییان خاطر نشان می سازند که اگر نگرش فرد، مال اندوزی را تشویق کند، هرگز روی سعادت نخواهد دید.
هدف اساسی غالب فلسفههای شرق، ایجاد تحول اجتماعی است، اما تحول بزرگ اجتماعی معمولا با دگرگون شدن افراد آغاز می شود. افراد باید تلاش کنند تا خود را متحول سازند. پس از آن که افراد زیادی متحول شدند، جامعه نیز تغییر خواهد کرد. درست است که آدمیان ضعیف اند و به دنبال لذت و ماده گرایی، اما می توانند خود را به گونهای متحول کنند که به دنبال چنین اموری نباشند. ناکامی هایی نیز وجود دارد، اما این ناکامیها مربوط به افراد است و هر کس می تواند از طریق شهود، انفاق، روزه گرفتن و نماز خواندن بر آنها غالب شود. یکی از اهداف همیشگی تعلیم و تربیت فلسفه شرق، هماهنگ کردن انسانیت با طبیعت بوده است. بر مشاهده طبیعت و آموختن از گردش روزگار بسیار تأکید شده است. هنر شرقیها این است که نسبت به طبیعت، ملاحظاتی طولانی و عمیق و حتی معنوی دارند. اما مطالعه طبیعت باید در خدمت ارتقای درونگرایی و تأکید بر زندگی درونی باشد. کسب خرد، ساتری، روشنایی یا نیروانا اهمیت فوق العاده ای دارد. همه راهها به آن منتهی شده، فضیلت، زندگی درست و رفتار صحیح اجتماعی و سیاسی انسان نیز از آن ناشی می شود.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص186-183، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}